علمدار جبهه :: حاج حسین خرازی

برمبنای روایات تاریخی ونوشته مورخین و نویسندگان متقدم مانند طبری، حمزه اصفهانی، یعقوبی، ثعالبی، بلعمی، ابن اثیر و... شهردارابگرد توسط دارای بزرگ که در ادبیات پهلوی و اسلامی از وی به نام داریوش بزرگ یادشده ایجاد می‌شود و فردوسی شاعر نامور ایران دراین باره می‌گوید:

چو بگشاد داننده زآن آب بند   یکی شهر فرمود بس سودمند
بفرمود کزهند وز رومیان   بیارند کارآزموده ردان
چو دیوار شهر اندر آوردگرد   ورا نام کردند دارابگرد
یکی آتش افروخت از تیغ کوه   پرستیدن آذر آمد گروه
ز هرپیشه‌ای کارگر خواستند   همه شهر ازایشان بیاراستند

 

شهر قدیم دارابگرد دردوران هخامنشیان منطقه‌ای آبادان و پررونق بوده‌است. ظاهراً این منطقه تحت حکومت آریامنه قرار داشته‌است. در دوران سلوکیان و اشکانیان ولایت دارابگرد دارای حکومت نیمه مستقلی بوده که پادشاهان آن از حاکم پارس اطاعت می‌کرده‌اند. نام آخرین امیر دارابگرد در عصر اشکانیان پیری یا تیری بوده‌است و اردشیر بابکان سرسلسله ساسانیان در نزد وی پرورش می‌یابد.



نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 27 آذر 1392 توسط ALI
دست از سرم بردار من بابا ندارم زخمی شدم بهر دویدن پا ندارم گیسو سپیدم احترامم را نگهدار سیلی نزن من با كسی دعوا ندارم باشد بزن، چشم عمو را دور دیدی من هیچ كس را بین این صحرا ندارم زیبایی دختر به گیسوی بلند است مثل گذشته گیسوی زیبا ندارم این چند وقته از در و دیوار خوردم دیگر برای ضربه هایت جا ندارم تا گیسوانم را ز دستانت درآرم غیر از تحمل چاره ای اینجا ندارم گفتم به عمه از خدا مرگم بخواهد خسته شدم میلی به این دنیا ندارم گیرم كه پس دادند هر دو گوشوارم گوشی برای گوشواره ها ندارم شیرین زبان بودم صدایم را بریدند آهنگ سابق را به هر آوا ندارم در پیش پایم نان و خرما پرت كردند كاری دگر با شام و شامی ها ندارم با ضربه پا، دنده هایم را شكستند كی گفته من ارثیه از زهرا ندارم نشناختم بابا تو را تغییر کردی امشب دگر راهی به جز افشا ندارم دست از سرم بردار من بابا ندارم زخمی شدم بهر دویدن پا ندارم گیسو سپیدم احترامم را نگهدار سیلی نزن من با كسی دعوا ندارم باشد بزن، چشم عمو را دور دیدی من هیچ كس را بین این صحرا ندارم زیبایی دختر به گیسوی بلند است مثل گذشته گیسوی زیبا ندارم این چند وقته از در و دیوار خوردم دیگر برای ضربه هایت جا ندارم تا گیسوانم را ز دستانت درآرم غیر از تحمل چاره ای اینجا ندارم گفتم به عمه از خدا مرگم بخواهد خسته شدم میلی به این دنیا ندارم گیرم كه پس دادند هر دو گوشوارم گوشی برای گوشواره ها ندارم شیرین زبان بودم صدایم را بریدند آهنگ سابق را به هر آوا ندارم در پیش پایم نان و خرما پرت كردند كاری دگر با شام و شامی ها ندارم با ضربه پا، دنده هایم را شكستند كی گفته من ارثیه از زهرا ندارم نشناختم بابا تو را تغییر کردی امشب دگر راهی به جز افشا ندارم

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 25 آذر 1392 توسط ALI

همه روز روزه بودن ، همه شب نماز کردن همه ساله از پی حج سفر حجاز کردن شب جمعه ها نخفتن به خدای راز گفتن ز وجود بی نیازش طلب نیاز کردن به خدا قسم که کس را ثمر آن قدر نبخشد که به روی مستمندی در بسته باز کردن



نوشته شده در تاريخ یک شنبه 17 آذر 1392 توسط ALI